English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4233 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
onerous property U دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
liability insurance U بیمه تعهدی
absolving U کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolves U کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolved U کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolve U کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
pensionable U مستلزم
skilled U مستلزم استادی
entailing U مستلزم بودن
entail U مستلزم بودن
entailed U مستلزم بودن
call for U مستلزم بودن
entails U مستلزم بودن
needed U مستلزم بودن
need U مستلزم بودن
needing U مستلزم بودن
sacrificial U مستلزم فداکاری
capital U مستلزم بریدن سر یاقتل
requires U خواستن مستلزم بودن
long-winded U مستلزم وقت زیاد
long winded U مستلزم وقت زیاد
requiring U خواستن مستلزم بودن
implication U مستلزم بودن مفهوم
implications U مستلزم بودن مفهوم
require U خواستن مستلزم بودن
required U خواستن مستلزم بودن
implicates U بهم پیچیدن مستلزم بودن
necessitating U ایجاب کردن مستلزم بودن
implicate U بهم پیچیدن مستلزم بودن
implicated U بهم پیچیدن مستلزم بودن
apodictic U شامل یا مستلزم بیان حقیقت
necessitated U ایجاب کردن مستلزم بودن
necessitate U ایجاب کردن مستلزم بودن
implicating U بهم پیچیدن مستلزم بودن
apodeictic U شامل یا مستلزم بیان حقیقت
necessitates U ایجاب کردن مستلزم بودن
pair exchange sorting algorithm U نوعی الگوریتم مرتب کردن مستلزم مقایسه دادههای زوج بندی شده
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
cim U تکنولوژی که مستلزم بکارگیری یک دستگاه ورودی برای خواندن مستقیم محتویات میکروفیلم به داخل کامپیوتر میباشدicrofilmanufacturing
computer input microfilm U تکنولوژی که مستلزم بکارگیری یک دستگاه ورودی برای خواندن مستقیم محتویات میکروفیلم به درون کامپیوتر میباشد
in the event that U چنانکه
how U چنانکه
as U چنانکه
so that U چنانکه
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
permissively U چنانکه مخیرسازد
prettily U چنانکه زیبانماید
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
insolubly U چنانکه اب نشود
pinchingly U چنانکه فشاراورد
as it deserves U چنانکه باید
so to speak U چنانکه گویی
admissibleness U چنانکه روا
coordinately U چنانکه یکجورباشد
dilatorily U چنانکه پرشود
as is well known U چنانکه مشهور
proper U چنانکه شایدوباید
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
effusively U چنانکه گویی بریزد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
convincingly U چنانکه متقاعد کند
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
according as چنانکه بدان سان که
according to his version U چنانکه او شرح میداد
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
interminably U چنانکه تمام نشود
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
funnily U چنانکه خنده اورد
permissively U چنانکه اجازه بدهد
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
invisibly U چنانکه دیده نشود
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
medially U چنانکه درمیان باشد
meetly U چنانکه در خور باشد
perniciously U چنانکه زیان اورد
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
meetly U چنانکه باید و شاید
prettily U بخوبی چنانکه باید
implicit function U معادله چیزی که حل ان مستلزم حل یک یا چند معادله دیگر باشد
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
causatively U چنانکه دلالت برسبب نماید
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
piquantly U چنانکه دهن رامزه بیاورد
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
organically U چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
engagingly U چنانکه سرگرم یامشغول کند
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
euphoniously U چنانکه بگوش خوش ایندباشد
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
inexhaustibly U چنانکه تهی یاتمام نشود
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
gridding U محدودیت ساختمان یک تصویرگرافیکی که مستلزم افتادن نقاط پایانی خطوط روی نقاط شبکه است
occupation franchise U حق رای در انتخابات درصورتی که مستلزم درتصرف داشتن مقداربخصوصی از اراضی در حوزه محل رای گیری باشد
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
persuasively U چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
to kick over the traces U لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
sententiously U چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
penitentially U چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
exhaustively U چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
inerrably U چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
functionally U چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
invidiously U چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
cogently U چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
illustratively U چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
photocomposition U کاربرد پردازش الکترونیکی درتهیه چاپ که مستلزم تعریف و تنظیم تحریر و تولید ان به وسیله پردازش از طریق عکاسی میباشد
discreditably U چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
to eat humble pie U پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
flowerily U چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
implacably U از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
indescribably U چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
retrospectively U چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
impalpably U چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
irremissibly U چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
officinal names of drugs U نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
irreversibly U چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
Recent search history Forum search
1incentive
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
1confinement factor
2actus reus
1The system has been solved by a coupled Poisson– Neumann algorithm. The resolution method consists of the linearization of the transport equations by the finite difference method. The actual version u
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
1to take a spell at whell
1Success is not the key to happiness. Happiness is the key to success. If you love what you are doing, you will be successful.
1playing the game در مورد انجام ورزش چه معنی میدهد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com